• وبلاگ : رنگين كمان
  • يادداشت : كركره پايين!
  • نظرات : 6 خصوصي ، 5 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    تقديم به فرشته نازنيني که با کوله باري از عاطفه ها ناباورانه بر سوگ احساس نشست.... 87/11/5
    آن مرد محکوم به مرگ
    خيلي قبل تر از
    کشتن حضرت احساس مرده بود
    آن مرد محکوم به مرگ
    پيش از متهم شدن به قتل عمد
    گوهر گران محبت را
    از خانه دوستي ها ربوده بود

    روز دادگاه

    داوري، متهم، جايگاه
    آن مرد محکوم به مرگ
    پيش از اعلام راي هيات منصفه
    خود به حکم قتل خود آگاه بود
    روز آخر دادگاه بود...
    وکيل درخواست حکم فرجام کرد
    عدالت را اسير چنگال ماديات بدنام کرد
    يک گفت: شوخي نيست
    دل دختر احساس پرخون است
    قلبش از بي عشقي درد مي کند
    خورشيد نگاهش را آخر يه روز سرد مي کند
    ديگري گفت:
    واي بر ما اين جنايتي است
    که شايد هيچ گاه لکه ننگش
    از دامان بشري پاک نشود
    يکي گفت: غم دارد
    يکي گفت: حق دارد
    يکي گفت: در آغوشش نرو هرگز
    او خنجري آلوده به سم دارد...

    آن مرد محکوم به مرگ

    قدم هاي سستي داشت
    دستانش سخت مي لرزيد
    فرصتي ديگر باقي نبود
    حتي ديگر به نفرين خدا هم نمي ارزيد

    پيش از رسيدن به دار مکافات

    برگه اي نوشت و مچاله روي زمين انداخت
    و بعد آخرين قدم هايش را برداشت....

    کسي چه مي داند

    شايد در آن کاغذ پاره
    نام مخفيگاه محبت ربوده شده را
    فاش ساخته باشد...