سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رنگین کمان

راستش به وبلاگ بچه ها سر زدم . از اول مهر دیدم ، دلم گرفت ! اصلا دیگه اول مهر برای ما وجود نداره . خوش باشید با مدرسه ؛ با کیف کوله ، با کتاب و دفترهای نو ! با لباس های نو ! با فرمی که دوستش ندارین ، اما مجبورین بپوشینش! با مداد و خودکارهای رنگ و وارنگی تا آخرین هفته ی مهر همش گم میشه و باز هر روز که میخواین مدرسه برین باید دنبال یه خودکار بگردین ! این روزهای خوش رو با تک تک سلولهاتون حس کنید . تا فردا که مثل ما اجازه ی نشستن پشت اون میزها رو نداشتین دلتون نسوزه !!! اگه دلتون هم خواست یکم درس بخونید بد نیست!

یادش به خیر اول مهر
نه این اول مهر اول مهر اول دبستان
اول دبستانی که ما نمیدانستیم بابا آب داد . بابا نان داد و یا جان داد؟
یادش بخیر اول مهر اول دبستان که نمیدانستیم آن مرد در باران آمد و چتری که دستش بود بعدها
umbrella
میشود.
یادش بخیر که دیگر صدای حسنک کجایی نمی آید . حالا باید بگویی کامی کجایی؟
یادش بخیر کبری را ! کبری دیگر کتاب نمیخواند که کتابش را زیر باران جا بگذارد ! حالا پای اینترنت مینشیند و چت میکند . دندانهایش را اورتودنسی کرده و کفش قرمز میپوشد .
یادش بخیر کوکب خانم ، که جلوی مهمانها تخم مرغ میگذاشت . اما حالا پیتزا و پیراشکی میگذارد .
یادش بخیر مش رحیم ، حالا تراکتور خریده است !
و دیگر آواز خوشا به حالت ای روستایی نمی آید ! بدا به حالت ای روستایی که سیل خانه ات را ویران میکند و فرزندانت برای یافتن کار باید به شهر بیایند!

در هر حال یادش بخیر اول مهر!!!

(و یادش بخیرتر دوستم که قلمش اینقدر شیوا بود.)




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 89/7/6 توسط سارا
درباره وبلاگ

سارا
به دنبال خودم که میگشتم او را یافتم ! چند وقتی است عجیب عاشقم
sj.mashadi@yahoo.com
bahar 20