سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رنگین کمان

دو دقیقه طول کشید تا بفهمم چه اتفاقی افتاده؟ تمام این 120 ثانیه من مسخ شده بودم ! انگار باید داور سوت میزد تا آکسون ها بدوند . بعد از 2 دقیقه داورسوت شروع رو زد .

آکسون های عصبی دو دسته شدن ! عده ای به سمت مغزم رفتند و حامل پیام دردی بر اثر برخورد چیزی به صورتم بودند و عده ای به سمت قلبم رفتند ...

آخ !!! آکسون ها به مغزم رسیدند این جواب صادر شد اما از رسیدن آکسونها به قلبم صدای شکستن شیشه اومد!

پیام چی بود ؟ برای مغزم یک جسم با سرعت و شدت به صورتم برخورد کرده بود . اما برای قلبم ،‌عشقش بود که به صورت من سیلی زد !

برداشتها متفاوت بود و صدا ها هم فرق میکرد!

چند ثانیه بعد سنسورهای حرارتی فعال شدند و آژیر آتش رو به صدا در آوردند !

اما اشتباهی قطرات آب بیرون میریخت ،‌ بی توجه به اینکه دلم بود که آتش گرفته بود !

تو آیینه ی خودم – چشمهای اون – نگاه کردم ، چی میدیدم ؟ یه شیشه سکوریت شکسته !

 – دیدی شیشه سکوریت میشکنه چطوری میشه ؟ توق میشه اما نمیریزه –

صورتم قرمز شده بود ، ‌رد انگشتهاش روی صورتم مونده بود ، ‌درست مثل رد پاش رو ساحل قلبم !

نمیدونم دود آتیش دلم تو چشاش رفت یا بخار اشکام بود که آیینه مکدر شد؟!

دست انداخت دور کمرمو و منو به خودش نزدیک کرد ! لبهاشو نزدیک گوشم آورد و گفت ببخش دست خودم نبود !

سرم رو پایین انداختم تا شکستن تکیه گاهمو نبینم ! ‌ته دلم گفتم دست تو نبود ،‌ دست مامانت بود !

شبی که شنیدم حاصل چند ماه جنگ بر سر عشق و بلاخره پیروزی در آستانه ی دومین ماهگرد عقدشون به اینجا رسیده فقط گریه کردم !

و حالا چیزی ندارم بگم به جز یه جمله :

مادر شوهری که باعث میشه نو عروسش از پسرش کتک بخوره فکر نمیکنه فردا مادر شوهر دخترش هم میتونه این کار رو بکنه ؟




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/8/17 توسط سارا
درباره وبلاگ

سارا
به دنبال خودم که میگشتم او را یافتم ! چند وقتی است عجیب عاشقم
sj.mashadi@yahoo.com
bahar 20