اولشه
دوستت دارم اونقدرکه دستتو رو دستم میذاری و هیچی نمیگم
یکم گذشت
دوستت دارم اونقدر که برای لبات رو لبام خونه میسازی و هیچی نمیگم
یکم دیگه گذشت
دوستت دارم اونقدر که به خونه ات دعوت میکنی و میام
یکم گذشت
دوستت دارم اونقدر که قبل از اینکه قلب عریانتو ببینم تن عریانمو میبینی
دوباره یکم گذشت
دوستت دارم اونقدر که در کنار بکارت ذهن و روحم بکارت جسمم رو هم تقدیمت میکنم
خیلی گذشته
دوستت دارم اونقدر که هنوز با خاطراتت زنده ام
یکم بعدش
دوستت دارم اونقدر که برای جاودان شدن زندگی ات با دختر حاج آقا ... شب و روز سر سجاده ام
دوباره یکم گذشت
دوستت دارم اونقدر که دنیا اومدن بچه ات برای من بزرگترین هدیه است ...
هنوز میگذره و هنوز من دوستت دارم !
نوشته شده در تاریخ شنبه 89/7/24 توسط سارا