آخ از این درد!
از دردی که نمیدونم میخواد چی بگه ؟ میخواد بگه اینجا باید پر بشه ؟ میخواد بگه باید خالیش کنی و فقط یکی و توش جا بدی ؟
میخواد بگه کلی علاقه ی بیخود گذاشتی توش ؟به کلی چیز مسخره دلخوش کردی ؟
میخواد بگه لیاقت داشتن یکی سالمشو نداری؟
نمیدونم ، نمیدونم این درد که از ظهر بیتابم کرده چی میخواد بگه !
طبیعیه که پرانول 40 هم آرومش نکنه ! وقتی آرامبخشتو گم میکنی همین میشه !
پ . ن 1 : وسوسه
خناس تر از چشمهایت ساخته نشده
شیطان مدال نقره به گردنش آویخت
از وقتی پا به میدان گذاشتی !
پ . ن 2 : بهشت من
ای امن ترین ترین آغوش
بگشای دستهایت را !
آمده ام از قطب سرد گناه در آغوش گرمت خانه کنم
آمده ام از شانه هایم بتکانی غربتو تنهایی دنیای تاریکم را
بگشای دستهایت را آغوش امن من ! بگشای ...
پ . ن 3 : سواد ندارم
نگو دوستت دارم ها را از چشمهایم بخوان
.
.
.
.
سواد خواندن کتاب چشمهایت را ندارم