سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رنگین کمان
میان گریه میخندیدم دیشب!
تصورش میکردم
با ناز حرف میزند
و تو مودب و موقر- مثل همیشه -
با جانی خطابش میکنی که جانت در آن پیداست
و لبخند منحصر به فردت را اینبار من میدیدم

نمیدانم لبخندت را دیده ؟
من گریه میکردم و تو میخندیدی

حسادتم را هنوز به خاطر داری ؟
شاید هم فراموش شده مثل خودم!

آتش به جانم انداخت
لبخند و تماس پنهانی ای که سهم من نبود

آتش به جانم انداخت تماسی که سهم من نبود !

دلم برای جان تو کنار اسم خودم تنگ شده !


پ ن : توی یه کوچه تو مطهری جنوبی پارک کردم و برای یه ربع فقط گریه کردم!




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91/2/28 توسط سارا
درباره وبلاگ

سارا
به دنبال خودم که میگشتم او را یافتم ! چند وقتی است عجیب عاشقم
sj.mashadi@yahoo.com
bahar 20